روياى حقيقى

ساخت وبلاگ

آن‌قدر خوابت را دیده‌ام

که واقعیتت را از دست داده‌ام

آیا هنوز وقت آن نرسیده که 

در آغوشت کشم؟

و بر آن لب‌ها، بوسه زنم

میلادِ صدای دلنشینت را؟

 

آن‌قدر خوابت را دیده‌ام

که بازوانم عادت کرده‌اند 

سایه‌ات را در آغوش کشند

و یکدیگر را بیابند،

بی‌آن‌که گردِ تنت پیچیده‌ باشند

اگر با واقعیتِ تو که روزها و سال‌هاست

که تسخیرم کرده‌ای، روبرو شوم،

بی‌تردید به سایه‌ای بدل خواهم شد

آه! ای توازن احساسات!

آن‌قدر خوابت را دیده‌ام

که بی‌شک فرصتی نمانده‌ تا بیدار شوم

ایستاده می‌خوابم، تمام‌قد، رو به زندگی

رو به عشق و رو به سوی تو

تنها تو را می‌بینم

آن‌قدر در رویاهایم پیشانی و لب‌هایت را لمس کرده‌ام

که لمس واقعی‌شان، خیالی‌تر است!

آن‌قدر خوابت را دیده‌ام،

با تو راه رفته‌ام، حرف زده‌ام در رویا

با سایه‌ی تو خوابیده‌ام

که دیگر از من چیزی به جا نمانده ‌است

و سایه‌ای شده‌ام

در میان اشباح و سایه‌ها

سایه‌ای که با سُرور گام می‌گذارد

بارها و بارها

روی عقربه‌ی خورشیدی ِ ساعت زندگیِ تو.

  

"روبرت دسنوس"

(ترجمه سارا سمیعی)

 

گونش نوشت: از آشناييتون خوشبختم آقاى دسنوس ! 

رشد كن...
ما را در سایت رشد كن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goonesh بازدید : 107 تاريخ : يکشنبه 22 ارديبهشت 1398 ساعت: 23:30