تعادل چگونه بدست آيد؟

ساخت وبلاگ

از بى خوابى رفتم يه گشتى تو دنياى اينترنت زدم 

يك نوشته در مورد فروغ و ابراهيم گلستان توجهم رو به خودش جلب كرد 

اصلا در مورد ارتباطشون باهم اطلاعى نداشتم ... من فقط اشعار فروغ رو خوانده بودم و دوستشان داشتم

خيلى كم در مورد زندگى شخصى اش ميدانستم  

كمى بيشتر كنجكاوى كردم در رابطه ى اين دو نفر و نظرات را خواندم 

هر چى بيشتر مى خواندم بيشتر به فكر فرو ميرفتم و تحليل ميكردم در ذهنم 

در اينكه وارد شدن به زندگى يك مرد يا زن متاهل اصلا درست نيست شكى نيست 

اما اين سوالات برام مطرح شد

كه چقدر ميشه جلوى تصادف در برخورد دو نفر و علاقمندى رو گرفت و حق ديگران رو مقدم دونست بر خواسته و اوج حس و عشق خود؟! (در مورد احساس معمولى حرف نميزنم ، در مورد عشق حرف ميزنم كه هممون تو زندگى خواستارشيم  و برامون مهمه و حتى هدف خيليامونه، البته خودم اينو قبول ندارم كه عشق دستاويزى شود براى خيلى كارهاى غير انسانى)

آيا عاشق شدن يا نشدن دست خودمونه؟  

اگر حق ديگرى رو مقدم دونستيم به خودمون چقدر ميتونيم دورى و حرمان را تحمل كنيم ؟! يا اگر تحمل كرديم چقدر عذاب و رنج را بر خود روا ميداريم ؟! اصلا حد تحمل هر كداممون چقدره؟! 

چقدر اخلاقيات را به مهمترين مساله ى زندگيمون(عشق) ميتونيم ارجح بدونيم؟! 

يعنى خود آقاى ابراهيم گلستان نميدانسته بايد زندگى قبل را تمام كند و بعد به عشق فكر كند؟! پس چرا اينكار را نكرده؟! آيا خود فروغ در عذاب نبوده از اين حس بدى كه در ديگران به واسطه او ايجاد شده(خانم گلستان و فرزندان) ؟ 

چقدر درست است به راحتى كسى را هرزه و فاسد خطاب كنيم؟! در صورتى كه خودشان راحت نباشند و در عذاب باشند؟!  

اما ما ديگر خيلى از جزييات رابطه و نوع پيشروى آن رابطه اطلاعى نداريم ، چطور بيشتر ميتوانيم قضاوت كنيم ؟ 

اينجا هم ميتوان گفت زندگى شخصى خودشان بوده و به ما ارتباطى ندارد كه واقعا ندارد. از طرفى هم بايد اين مسائل در حوزه ى اجتماعى مطرح شود  تا بتوان تاثيرات روانى و مشكلات ناشى از آن را بررسى كرد و به نتايجى دست يافت 

براى تمام سوالات بالا به پاسخ  هاى متفاوتى از افراد مختلف ميرسى كه بعضى ناآگاهانه و بدون در نظر گرفتن جوانب است 

بعضى معقولانه ، بعضى احساسى مى باشند... كه ميبينى قسمتى از هر كدام درست است  

من شخصا اعتقاد دارم ايدئولوژى و جهان بينى هاى متفاوتى وجود دارد، هر كس هم انديشه خود را درست ميداند

اما در هر جامعه اى با فرهنگ هاى مختلف يك عرف مشخصى از اخلاق بين مردم جا افتاده است و قوانينى هم در آن رابطه حتما وجود دارد ، اما جداى از اينها ما با موجودى به نام آدم مواجه هستيم با كلى پيچيدگى و محدوديت 

فكر ميكنم تنها كارى كه ميشود كرد اين است كه ميان اينهمه فراز و فرود ذهنى ، تفاوت ها، راه ها و بن بست ها به نقطه تعادلى برسيم

 

رشد كن...
ما را در سایت رشد كن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : goonesh بازدید : 88 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 6:24